تپش های آخر قلب نعمت

حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد             عاقب با اشک غم کوه امیدم کاه شد

گفته بودی یوسف گمگشته باز آید به کنعان ولی       یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد



خسته ام؛ خسته ام از این زندگی ؛زندگی که نه روز مرگی ،خسته ام از این همه بغض ؛خسته ام از این همه غم ومحنت که وجودم را ظالمانه ونا عادلانه تسخیر نموده اند.همه چیز را تاریک می بینم.گلها همه پژمرده شده اند.چشمه ها خشکیده اند .بلبلان دیگر نه سراغ گل می گیرند ونه آواز امید می خوانند.دیگر حتی گرگهای درنده هم درندگی نمیکنند آنها به بلندترین قله رفته اند وبا تمام توان زوزه می کشند که انسان ها آبروی مارا بردند .ما به هم نوعان خویش احترام می گذاریم؛ما بیشتر از رفع گرسنگی خویش درندگی نمی کنیم.اما انسان ها.......شیطان به نزد خدا رفته به اومی گوید تو آدم را پیدا کن تا من سجده کنم..دیگر رحم ومروت وعدالت وصداقت ؛ الفاظ تکراری وبی معنای رادیو وتلویزیون شده اند ویا مکتوبه ای منسوخ دردست گرگ های انسان نمایی که با عَلَم کردن آنها بتوانند به مقام ومنصبی برسند ویا ثروت ومکنتی را جمع نمایند.دنیای عجیبی است، ان زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم. بغضها را نا شیانه وشاید از سر دل سوزی خالی می کنیم ، سپس ناباورانه بر انچه از دست داده ایم افسوس میخوریم. برادرم نعمت رحیم زاده جوانی است28 ساله از پرسنل خدوم نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی که محل خدمتش در پاسگاه نقطه صفر مرزی در مرز قصر شیرین بوده که در تاریخ 22مرداد ماه 1391از ناحیه قفسه سینه احساس درد نموده وپس از رساندن وی بصورت اورژانسی از بیمارستان ارتش به بیمارستان تخصصی قلب امام علی(ع) کرمانشاه در ساعت 11 شب همانروز توسط همکارانش متاسفانه این بیمارستان تنها وی را برروی تختی در CCU2 بدون اینکه کار مثمر ثمری برایش انجام دهند قرار داده وقسمت پذیرش این بخش علیرغم وخامت حال ایشان از پذیرش وتشکیل پرونده وی تا ساعت 12 ظهر روز 23 مرداد خوداری نمود. صبح روز دوشنبه بیست وسوم مرداد ماه هزار وسیصد ونود یک پیامکی دریافت نمودم که نعمت در این بیمارستان بستری شده است.خدایا مگر می شود؟مگر می شود جوان 28 ساله ای دچار عارضۀ قلبی گردد؟نه این امکان ندارد. آیا جغد شومی که روزگاری نه چندان دور برخانواده ما سایه افکنده بود بازگشته ؟






متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی